بیماری خطرناک و واگیر دار تسویف
بیماری تسویف
تسویف بیماری خطرناکی است که اغلب مردم به آن مبتلا هستند، ولی از آن بیخبرند. این بیماری فکر بسیاری از بزرگان را به خود مشغول داشته است و شعرا نیز درباره آن اشعار فراوانی سرودهاند و از آن افسوس خورده و هشدارها دادهاند. امامان ما نیز از آن سخن گفتهاند، تا جایی که اشک و آه و ناله و ندبه برای ابتلا به آن داشتهاند([1]) و در ادعیهی آداب آموز خود و درخواستهایشان از خداوند، خلاصی از آن را طالب شدهاند.
به صراحت میتوان گفت: این بیماری واگیردار است و با کمترین بیتوجهی مانند خوره به جان انسان میافتد و به دیگران نیز سرایت میکند. سرعت شیوع این بیماری در بین تحصیل کردهها بیشتر است. و به حدی این بیماری خطرناک و وحشتناک است که ائمه معصومین: برای اعلام خطر و هشدار انسان در برابر آن از واژه ایّاک استفاده کردهاند.([2]) این واژه در جایی به کار میرود که خطر جدی و نزدیک باشد؛ درندهای حمله کرده باشد، آتشی شعله کشیده باشد و یا خطری مهلک در حال وقوع باشد، به گونهای که نیاز به اعلام خطر فوری و هشدار جدی پیدا شود تا بدین وسیله انسان به سرعت خود را از آن دور کند. نیز تسویف را در جایی به کار میبرند که دامنهی ویروس یک بیماری به سرعت در حال گسترش است ولی بیمار از معالجه آن تعلّل میورزد، از اینرو به بیماری شدید هم تسویف گفتهاند؛ به جهت آن که سلامت به تأخیر افتاده است.([3])
به عبارت دیگر بیماری تسویف وقتی دامنگیر انسان شود، کار امروز به فردا و کار فردا به پس فردا و ... مؤکول میشود و عمر در سایه این بیماری به بطالت و وقت گذرانی کشیده میشود. در این هنگام انسان همیشه به دنبال وقت مناسبی برای انجام عمل خود بر میآید ولی هیچگاه آن وقت فرا نمیرسد. فرصتها به دنبال هم از دست میروند و گرانبهاترین سرمایه انسان که همانا عمر اوست در حالی به پایان میرسد که او توشهای از آن برنداشته است. دردناکتر آنجاست که انسان میتوانست آن فرصت را در راه خدا و برای خدا سپری کند.
گفت فردا بشنو این بانگ را نعرهی یا حسرتا واویلتا([4])
تسویف؛ کلید کید شیطان
تسویف کلید کیدهای شیطان برای بازداشتن از رشد و تکامل انسان است. کلیدی که شیطان با وعدههای بیاساس کار خیر را به تأخیر میاندازد. در کلمات نورانی امام علی(ع) آمده است که فریب خدعهها و نیرنگهای شیطان را نخورید که او درصدد است تا شما را به تسویف بکشاند، چرا که او در کمین هلاکت و نابودی شماست.
لاتغتروا بالمنی و خدع الشیطان و تسویفه فإن الشیطان عدوکم، حریص علی أهلاکم([5])
امیرالمؤمنین7 با سرزنش کسانی که کار خیر را به موقع انجام نمیدهند، میفرماید: کل معالج یسأل الانظار و کل مؤجل یتحلل بالتسویف؛ کسانی که فرصت ندارند، به دنبال فرصتند و از خدا مهلت میطلبند تا بندگی و عبادت کنند و کسانی که فرصت دارند، با بهانه جویی کار را به تأخیر میاندازند.([6])
امام علی(ع) یکی از معضلات جامعه اسلامی را مبتلا شدن علما و دانایان به این بیماری میداند و میفرماید: جاهلان شما به مرض زیاده روی وعالمان شما به بیماری تسویف گرفتارند؛ جاهلکم مزداد و عالمکم مسوف([7])
این بیماری جامعه را از مرز اعتدال و توازن دور و به ورطه افراط و تفریط سوق میدهد.
کار را به وقت مناسب مؤکول کردن و به دنبال فرصت استثنایی و طلایی گشتن و بهانه تراشی در انجام عمل؛ بیماری است که در صورت شیوع آن جامعه به تعطیلی و تنبلی کشیده شده و در نتیجه به عقبماندگی تمدن اسلامی منجر میشود. به عنوان نمونه اگر اصلیترین کار برای طلبه و دانشجو به بهانههای مختلف به تأخیر افتد؛ روزی به بهانه دلتنگی، روز دیگر به بهانهی وضعیت نابسامان اقتصادی و یک روز نیز به بهانه نامطلوب بودن شرایط مطالعه و ...، و بالاخره با امید به این که یک روز مشکلات و معضلات حل میشود و دلتنگیها برطرف میگردد و امور اقتصادی سامان مییابد؛ فرصتها را یکی پس از دیگری از دست میدهد و عاقبت چارهای جز خارج شدن از حوزه و دانشگاه با دست خالی را ندارد. اما به راستی آیا روزی فرا خواهد رسید که از مشکلات و نابسامانیها و دغدغههای ذهنی و فکری خبری نباشد؟! هرگز!!
وعدهی فردا و پس فردای تو انتظار حسرت آید وای تو([8])
آنان که با این بیماری به مبارزه برخاستند و آن را علاج نمودند؛ به درجات بالای علمی و عملی رسیدند و آنها که در دامش گرفتار شدند، از هر نوع پیشرفت بیبهره و محروم ماندند. رمز فرمان به تعجیل در امر خیر در دستورات دینی ما، برای آن است که تأخیر آفت میآفریند و به دنبالش هزاران مانع باز دارنده میآید تا کار خیر به سامان نرسد. جدیّت و تلاش علمی و عملی بزرگان و مدیریت زمان از سوی آنها مدّعای ما را به ثبت میرساند.
بیان حکایتی از حالات امیرمؤمنان پیشوای حق بین ما بیانگر اهتمام آن امام همام به راه نداشتن تسویف در سیره و زندگی اوست. در یکی از شبها مال فراوانی را به محضرش آوردند، حضرت در همان لحظه فرمان تقسیم آنها را داد. بعضی از کسانی که در دام تسویف گرفتار بودند، عرض کردند: یا امیرالمؤمنین! الان شب است، این کار را به فردا مؤکول کن. امیرالمؤمنین7 که شتاب در امر خیر را نیکو میدانست، فرمود: آیا ضمانت میکنید که تا فردا زنده بمانم؟! در پاسخ گفتند: این امر به دست ما نیست. پس آن حضرت شمعی طلبید و شبانه خود اموال را تقسیم کرد و به صاحبانش که فقرا و ایتام بودند، رسانید.([9])
ساقیا عزت امروز به فردا مفکن یا ز دیوان قضا خط امانی به من آر([10])
مرز بین تسویف و تفکر
اگر عجله و شتاب در بعضی دستورات دینی ما نکوهش شده است([11]) در امری است که خیر و شر آن معلوم نیست. و تسویف مرحلهای پس از تفکر است، یعنی آغاز وسوسههای شیطان پس از پی بردن مؤمن به انجام عملی صالح و نیک است. به عبارتی عجله به هنگام بررسی و مطالعه در جوانب کار مذموم است؛ چرا که شتابزدگی موجب تصمیمگیری نابخردانه میشود، ولی هرگاه خیر کار مسلم و معلوم باشد، امر به تعجیل شده است و تعویق آن مورد مذمت قرار گرفته است. از اینرو لازم است که پس از تصمیمگیری، کار را به اجرا درآورد؛ زیرا تأخیر زمینهای برای ایجاد تشکیک در عمل و منصرف شدن فرد میگردد و راه را برای حیلهگری شیطان فراهم میکند. به عبارت دیگر وسوسههای شیطان پس از پی بردن مؤمن به انجام عمل صالح و نیک صورت میگیرد. و حال آنکه خداوند متعال شتاب مؤمن در کار خیر را دوست دارد: إنّ الله یحب من الخیر ما یعجل([12])
دریاب دمی که میتوانی بشتاب که عمر در شتاب است([13])
امامان معصوم: که در هر موقعیتی به آسیب شناسی جامعه و فرد میپرداختند، این آسیب فردی و اجتماعی را نیز مورد توجه قرار داده و گاهی با بیان مشفقانه همچون پدری مهربان، و زمانی با تعبیر تند و منذرانه و گاه در قالب مناجات و دعا انسان را از تسویف باز داشتهاند. امیرالمؤمنین7 در گفتاری با شفقت و مهربانی میفرماید: ای انسان! آنچه را که از دست تو رفته تدارک کن. بدان کسانی که قبل از تو کارشان را به فردا انداختهاند و با تسویف و آمال عمرشان را سپری کردند، این عالم را به سوی دیار ابد در حالی رها کردند که غفلت سراسر وجودشان را فرا گرفته بود.؛ فتدارک ما بقی من عمرک ولاتقل غداً و بعد غد فإنّما هلک من کان قبلک بإقامتهم علی الامانی و التّسویف حتی أتاهم امرالله بغتةً و هم غافلون.([14])
و همین پدر مهربان که خطر را در چند قدمی ما میبیند، در جایی دیگر با بیانی تند و تهدیدآمیز ما را از تسویف باز داشته، میفرماید: ای انسان مغرور مضطر مسوّف؛ چه چیز تو را از فکر تدارک اعمالت بازداشته است؟!؛ فما یمنعک أیّها المغترّ المضطرّ المسوّف أن تعمل علی مهل قبل حلول الأجل.([15])
و در جایی دیگر با شدت از آن نهی میفرماید: إیاکم والتّسویف.([16])
همچنین با تضرع و زاری به درگاه ربوبی فرموده است: خدایا با بندهای که در جهل فرو رفته و تسویف برای او مستولی شده تا اینکه فرصتها از کف نهاده، به فضل و کرم خود رفتار کن؛ وعد بفضلک علی عبد غمره جهله و استولی علیه التسویف حتی سالم الأیام...([17])
و در مناجات دیگری چنین میفرماید: خدایا به سوی تو آمدهام، در حالی که عملم ضعیف و نفسم به راحتی و آسایش عادت کرده و انگیزههای تسویف در او فزونی یافته و به عبارتی امروز و فردا کردن بر او عادت شده و او را به روزمرّگی کشانده است؛ أتیتک یا ربّ بضعف من العمل و نفس للرّاحه معتادة والدواعی التسویف منقادة([18])
هین مگو فردا که فرداها گذشت تا به کلی نگذرد ایام گشت([19])
درمان تسویف
تا اینجا به این نکته رسیدیم که تسویف شامل همه مواردی میشود که به نحوی در سعادت یا شقاوت انسان تأثیر دارد و گستره آن اعمال جوارحی و جوانحی، علمی و عملی و عبادی و هر امر دیگری را فرا میگیرد، سخن اینجاست که در برابر این بیماری و وسوسه شیطانی چه میتوان کرد تا از گزند آن در امان ماند؟! نخست باید به خود مراجعه کنیم و قدری بیندیشیم و تفکر کنیم که اگر هنوز این بیماری دامنگیر ما نشده و یا به صورت ملکه روحی ما در نیامده است، خدا را شکر کنیم و مراقب نفس خود باشیم تا به درون ما راه پیدا نکند. ولی اگر بدان مبتلا هستیم، درصدد معالجهی جدّی برآییم.
روشن است؛
تا زمانی که خشوع و خضوع در نماز را به ایام فراغت به عقب میاندازیم، توبه را مشروط به حضور در مکانهای مقدس از قبیل خانهی خدا و حرم ائمه: و مساجد مینماییم و درس خواندن و جبران عقبماندگیها را برای فرصتهای آینده و ...، باید بپذیریم که به این بیماری مبتلا هستیم و اگر تصمیم به نابودی اخلاق رذیلهای چون حسد، کبر، غرور، و خودپسندی، سوء ظن و غیبت و... گرفتهایم امّا بازهم به دنبال فرصتهای مناسب برای رفع آنها میگردیم بیآنکه در جست و جوی استاد به این در و آن در بزنیم و به دستورات بزرگان اخلاق عمل کنیم باید از خود بپرسیم که چه زمان به آمال و آرزوها دست خواهیم یافت؟! در حالی که فرصتها همچون ابر بهار از دست میروند:
کاش آن فرصت که پیش از ما شتافت میتوانستیم آن را بازیافت([20])
امام عارفان امیرمؤمنان7 میفرماید: ما أسرع الساعات فی الیوم و أسرع الأیام فی الشهر...؛ چه بسیار با سرعت و شتاب میگذرند، ساعتها و روزها و ماهها و سالها ... و چه زود عمر تمام میشود...([21])
روزی در آرزوی آمدن به حوزه و فراگیری علم به سر میبردیم و راه رسیدن به آن را میجستیم و برای یافتنش لحظه شماری میکردیم. در حال و هوای مطالعهی گسترده و تحقیق در زمینه علوم اسلامی شب و روز سپری میکردیم تا بتوانیم دردهای جامعه را درمان کنیم. به راستی آن روزها و آن آمال چه مقدار محقق شده است؟!! چه خوب است به توصیهای که رسول خدا(ص) به اباذر فرمود گوش فرا دهیم: سرمایهی تو فقط امروز است و بس و آیندهای برای تو نیست، زیرا اگر برای تو فردایی باشد؛ پس همان چیزی که امروز تو را از عمل بازداشته، فردا نیز باز میدارد و اگر فردایی برای تو نباشد؛ بدان که فرصت را از دست دادهای([22])
سعدیا دی رفت و فردا همچنان موجود نیست در میان این و آن فرصت شمار امروز را([23])
آیا توبه و انابه امامان معصوم:، اشک و ناله آنها، توصیه و سفارشهای پدرانه، سخنان تند و تهدیدآمیزشان ما را از خواب غفلت بیدار نمیکند و همچنان در آمال و آرزوهای خود غرقیم و به آیندهای دور و دراز میاندیشیم؟! اگر میخواهیم آرزوهایمان را تحقق بخشیم و اندیشههایمان جامهی عمل بپوشد و اخلاق الهی پیدا کنیم و با دست پر به سوی جامعه و مردم در انتظار باز گردیم و هادی و مرشد باشیم، باید به راههای درمان این بیماری آگاه شویم و به خطرها و آفتهای این بیماری پی ببریم و به نسخه علاج طبیبهای الهی گوش فرا دهیم که آنها راه درمان را به خوبی شناخته و تبیین کردهاند:
1. دوری از تسویلات شیطان؛ همانگونه که بارها از زبان قرآن و امامان معصوم: شنیدهایم؛ ریشه دردها و بیماریهای روحی و روانی تسویلات شیطان است و او عامل بازدارنده و گمراه کنندهی انسان و در یک کلام عدوّ مبین است. او موجودی است که روز اول با نقشههای فریبکارانه و وعدههایی چون آب حیات و ملک جاویدان آدمی را به سوی دام وسوسه نزدیک و او را گرفتار تارهای تنیدهی تسویلات میسازد.
شیطان با چهرهی خیرخواهانه و از در دوستی به صورت مخفی و مرموز انسان را به سوی دام خود میکشاند و اعمال او را در برابر دیدگانش تزیین میکند و باطل را در لباس حق پنهان میسازد.
فرمان قرآن است که از شرّ او به خدا پناه بریم: من شرّ الوسواس الخنّاس هیچ میدانی که وسواس خناس میتواند از جنس بشر نیز باشد؟: من الجنّة والنّاس یک دوست ناباب، یک هم نشین منحرف و یا مکتب الحادی و التقاطی، و یا وسایل ارتباط جمعی وسوسهگر و... میتواند همان وسواس خناس باشد که از شرشان باید به خدا پناه برد.
به چاه انداختن یوسف توسط برادران نتیجه دشمنی شیطان بود که در میانشان انداخت: ... بعد أن نزع الشیطان بینی و بین اخوتی...([24]) و او است که با صراحت تمام دشمنی و عداوت خود را با اشرف مخلوقات اعلام کرده است: ... لأغوینّهم أجمعین([25]) شاید داستان نگرانی و ناراحتی شیطان از آیه توبه که فریاد برآورد و قصهی اغوا و گمراه کردن را تمام شده فرض کرد؛ برای اهمیت و جایگاه توبه و بازگشت به دامان پر مهر و محبت خدا از شر تسویلات شیطان کافی باشد، امّا باز در این میان وسواس خناس، با طرفندی موذیانه او را از نگرانی بیرون آورد و نقشهی سرگرم کردن انسان به آرزوها و وعدهها را کشید تا آدمی به گناه آلوده شود و توبه را به تأخیر اندازد.([26])
امیرمؤمنان7 نیز این نکته را به صراحت بیان فرموده که شیطان آرزوی توبه را در سر انسان میپروراند تا به تسویف کشیده شود: الشیطان ... یمنیّه التوبة لیسوّفه([27])
به همین جهت اولین قدم برای درمان بیماری تسویف دور شدن از وسوسههای شیطان است. در این راستا باید به خدا پناهنده شد و از او مدد طلبید و اعوذ بالله من الشیطان الرجیم را ورد زبان و خواست قلبی و حقیقی خویش قرار داد.
دام سخت است مگر یار شود لطف خدا ورنه آدم نبود صرفه ز شیطان رجیم([28])
به صراحت باید گفت که تنها ارادهی انسان نقش اساسی را دراین آوردگاه بازی میکند، زیرا تصمیم گیرندهی نهایی خود انسان است و او که موجودی مرید و مختار است، درهای قلبش را به روی شیطان باز میکند و راه را برای ورود او هموار میسازد. همچنان که قرآن میفرماید: شیطان را بر شما تسلّطی نیست، او تنها شما را دعوت میکند و شمایید که او را اجابت میکنید.([29]) شیطان نیز میگوید: خود را ملامت کنید نه مرا؛ ... فلا تلومونی ولوموا أنفسکم...([30])
حال چه باید کرد تا از شر او در امان ماند؟ قرآن و بیانات نورانی معصومین: موارد فراوانی را اشاره نمودهاند که فرصت مناسب خود را میطلبد، امّا ابلیس خود تنها پنج گروه را از شر و حیلهاش در امان دانسته و بقیه را در چنگ و قبضهی خویش میداند: الف. کسی که با ضمیری پاک و صادقانه، توکل بر خدا کند و به او تمسک جوید. ب. کسی که صبح و شام را با یاد خدا سپری کند و به عبارتی کثیرالذّکر باشد. ج. کسی که آنچه را بر خود میپسندد، نیز برای برادر دینیاش بپسندد. د. کسی که بر مصیبت جزع و فزع نکند. ﻫ . و بالاخره کسی که به روزی تقسیم شده از سوی خدا راضی باشد.([31])
2. قدر شناسی؛ شناخت قدر و منزلت انسان و خویشتن خویش در میان آفریدهها و عالم کائنات گامی دیگر در رهایی از تسویف است. آدمی باید ابتدا به ارزش و قدر خود بیندیشد که موجودی والاتر از همهی مخلوقات و مسجود ملائکه است. او برای ابدیت خلق شده است و برخلقت او دست تحسین خدا از آستین بیرون آمده و تبارک الله احسن الخالقین شایسته اوست. برتر از ملک است؛ به گونهای که آنها به فرمان رب العالمین سر بر آستان او فرود آوردهاند و پیشانی بر خاک ساییدهاند، او نفحت فیه من روحی را از آن خود کرده و به بینهایت متصل شده است. مظهر اسماء و صفات خدا و تنها خلیفهی خدا است. پس انسان باید بیشتر در شناخت خود تلاش کند، و سرمایههای وجودی خود ـ عقل، وجدان، فطرت و ... ـ و آنچه را که خدا فقط به او داده و به دیگر مخلوقات نداده را بشناسد.
گر کیمیای دولت جاویدت آرزوست بشناس قدر خویش که گوگرد احمری([32])
قـدر تــو بگـذشـت از درک عــقـول عـقل انـدر شـرح تو شــد بـوالـفضـول([33])
به گفتهی امیرمؤمنان7 تنها عالمها قدر خویش را میشناسند: العالم من عرف قدره([34])
تو قدر فضل شناسی که اهل فضلی و دانش شبه فروش چه داند بهای در ثمین را([35])
و قدر ناشناسی علاوه بر این که ناشی از جهل انسان است، هلاکت و بدبختی را به دنبال دارد: هلک إمرء لم یعرف قدره
حال بااین همه چرا انسان درصدد رسیدن به مقام والای خلیفة اللهی بر نمیآید و چرا استعدادهایش را به فعلیت نمیرساند تا با چنین شناخت و معرفتی تسویف را به خود راه ندهد؟!
3. وقت شناسی؛ زمان شناسی، مدیریت زمان و اغتنام فرصت، یکی از مهمترین مؤلفههای ورود و خروج به هر کار علمی و عملی است و چه بسا موفقیت و یا شکست هر کاری به زمانی بستگی داشته باشد که در نظر ما ناچیز باشد. اینکه در روایات فرصتها به ابر گریزان بهاری تشبیه شده است: الفرصة تمرّ مرّ السحاب...([36]) و قرآن نیز امر به سبقت و سرعت فرموده است: و سارعوا إلی مغفرة مّن ربّکم...([37]) و حتی امر به مسابقه کرده است: ... فلیتنافس المتنافسون([38])؛ به استفاده از زمان و مدیریت زمان در هر امری باز میگردد.
به مأمنی رو و فرصت شمر غنیمت وقت که در کمینگه عمرند قاطعان طریق([39])
این همه حاکی از ثبات و قرار نداشتن وقت است و پیداست که توقف و باز گرداندن عمر به دست هیچ انسانی نیست.
فرصت از دست میرود هشدار عمر چون کاروان بیجرسی است([40])
تاریخ گذشتگان آینهی عبرت و تصویر گروهی است که با تلاش مستمر و شبانه روزی توشهی فراوان برداشتند و گروهی دیگر با وقت گذرانی و دستی تهی از این عالم به سوی زندگی ابدی کوچ کردند. شنیدهای که امام سجاد7 در آن شب ظلمانی که انبان نان بر دوش داشت و سوی خانهی فقرا میرفت به زهری چه گفت؟! زهری که امام(ع) را در این حال دیده بود به رقّت آمد و فریاد برآورد: اجازه دهید تا شما را کمک کنم. امام(ع) فرمود: نه، من سفر طولانی در پیش دارم که خود باید این بار را حمل کنم.([41])
شاید هنوز نالههای امیر مؤمنان7 در مسجد کوفه که مانند مار گزیده به خود میپیچید؛ به گوش برسد که میفرمود: آه من قلّة الزّاد و طول الطّریق و بعد السّفر؛ چه کنم از کمی توشه و راه طولانی و سفر دور و دراز؟!([42]) و مگر نه این که فاطمهی زهرا(س) دختر رسول خدا(ص) و همسر ولی خدا7 و مادر امامان معصوم: نبود؟! پس چرا در محراب عبادت به خود میلرزید و از چنان پاهایش از کثرت ایستادن برای نماز ورم کرده بود که با سر انگشت برای عبادت به پا میخاست؟!
مگر امام موسیبن جعفر7 از فرصتی که در زندان به دست آورده بود، اظهار خوشحالی نکرد و نفرمود: به دنبال موقعیتی استثنایی برای عبادت بودم و اکنون بهترین فرصت است. و آن قدر عبادت کرد و سر به سجده سایید که در صلوات مخصوص آن حضرت میخوانیم: الذی یحیی اللیل بالسّهر إلی السّحر بمواصلة إلاستغفار حلیف السّجدة الطّویلة والدّموع الغریزة...([43])
ای که با زلف و رخ یار گذاری شب و روز فرصتت باد که خوش صبحی و شامی داری([44])
و آیا در سیرهی بزرگان چنین وقت شناسیهایی به وضوح دیده نمیشود؟! و آیا زندگی بزرگان برای ما درس نیست؟! مرحوم مجلسی یکی از کتابهایش را به هنگام سفر نوشت. ([45]) و در احوال عالم جلیل القدر محدث قمی1 آمده است که ایشان برای هر عمل وقت خاصی داشت؛ مطالعه کردن، نوشتن، ذکر گفتن و... و این تقسیم بندی و تنظیم وقت، برای نهایت استفاده از فرصتهایش بود. آنچنان که نوشتهاند: اگر برای تفریح از خانه خارج میشد، پس از اندکی استراحت، بدون آنکه فرصت را هدر دهد به سراغ کتاب میرفت و مطالعه را شروع مینمود.([46])
همچنین شهید اول در مدت کوتاه زندان که منجر به شهادتش شد، کتاب لمعه را نوشت.([47]) صاحب جواهر بخشی از کتاب ارزندهی جواهر را سر جنازهی فرزندش نگاشت.([48]) بانو امین مجتهدهی معاصر بسیاری از درسهایش را زمان از دست دادن فرزندان، نزد اساتید خواند.([49])
جهد را بسیار کن عمر اندکی است کار را اینک گزین فرصت یکی است
کاردانان چـون رفـو آمــوخــتـنـد پـارههـای وقـت بـر هـم دوخـتـنـد
عـمـر را بـایـد رفـو بـا کـار کـرد وقـت کـم را بـا هنـر بـسیـار کـرد
کـار را از وقـت چـون کـردی جـدا این یکی گردد تباه و آن یک حبا([50])
امیرمؤمنان7 در توصیهی زیبایی میفرماید: تبادروا بالمعاد و سابقوا الأجال...؛ به سوی آخرت بشتابید و بر مرگها پیشی گیرید.([51]) منظور آن است که: قبل از آن که مرگ شما فرا برسد زاد و توشه بردارید. در جای دیگر میفرماید: به سوی کارهای نیک بشتابید تا همراه همسایگان خدا نیکوکاران در سرای او بهشت باشید؛ فبادروا بأعمالکم تکونوا مع جیران الله فی داره([52])
غنچهای زین شاخه ما را زیب دست و دامن است همتیای خواهران تا فرصت کوشیدن است([53])
زندگیِ ما را افسوس و حسرت نسبت به کسانی که به جایگاه رفیع دست یافتهاند، فرا گرفته؛ غافل از اینکه ما نیز اگر برنامهریزی دقیق و منظم داشته باشیم و از فرصتهای پیش آمده بهرهوری صحیح کنیم، با توکل بر خدا میتوانیم به همان جایگاه دست پیدا کنیم.
این توصیهی مولا7 به فرزندانش را آویزهی گوش قرار ده که فرمود: أوصیکما بتقوی الله و نظم أمرکم...([54])
سخن گفتن از نظمِ برخاسته از تقوا، آن هم در واپسین لحظات زندگی حکایت از اهمیت برنامهریزی دارد.
4. پرهیز از آرزوهای طولانی؛ آرزوهای بدون پشتوانه علمی و عملی و برنامهریزی دقیق و عدم استفاده بهینه از فرصتها، در سیره و سخن افراد فرهیخته و مثمر ثمر و تأثیر گذار جایی ندارد، چرا که چنین افرادی به خوبی میدانند که این آرزوها ـ به تعبیر روایات ـ جز غم و اندوه ثمر دیگری ندارد.
مکن عمر ضایع به افسوس و حیف که فرصت عزیز است و الوقت سیف([55])
همین امر نگرانی رسول خدا(ص) را نسبت به امت خویش برانگیخته که میفرماید: از دو چیز بر امتم میترسم، یکی از آنها آرزوهای طولانی است؛ إنّی أخاف علی أمّتی إثنان إتّباع الهویٰ و طول الأمل.([56])
بیا که قصر امل سخت سست بنیادست بیار باده که بنیاد عمر بربادست([57])
واژهی امل در جایی به کار میرود که انسان انتظار چیزی را بکشد که به دست آوردنش بعید است.([58])
امیرمؤمنان7 به علّت نگرانی پیامبر(ص) که نکتهای روانشناسانه دارد، اشاره میفرماید: فردی که مبتلا به آرزوهای دور و دراز است دچار تخیل میشود و آرزوهای دست نیافتنی در ذهن او موج میزند و همین عامل مهمی برای بازداشتن او از حرکت و به عبارتی موجب تسویف است.
گذشته از این؛ وقتی انسان فرصتها را از دست رفته یافت، غم و اندوه بر او مستولی و روانش دچار آسیب میشود.
لو خلیت قلبک من الأمل لجددّت فی العمل والأمل الممثل فی الیوم غداً أضرّک فی وجهین سوفت به العمل وزدت فی الهمّ والحزن.([59])
بپوش چشم ز پندار و عجب کاین دو شریک برآن سرند که تا وقتی تباه کنند([60])
از همین رو امام سجاد7 گذراندن عمر را به آمال و آرزو، امری اسفناک تلقی میکند که باید برای آن گریست؛ وأعنی علی البکاء علی نفسی فقد أفنیت بالتّسویف والأمال عمری.([61])
امام عارفان امیرمؤمنان7 پس از توصیه به داشتن توشه برای معاد، میفرماید: زود است که آرزوها قطع شود و مرگ آنها را دریابد و باب توبه به روی انسان بسته شود؛ الناس یوشک أن ینقطع بهم الأمل و یرهفهم الأجل و یسدّ عنهم باب التّوبة.([62])
این جاست که باید از شر شیطان به خدا پناه برد: ... الشیطان سوّل لهم وأملی لهم.([63])
چرا که شیطان زمینه آرزوهای طول و دراز را فراهم میکند، انسان را به خود مشغول میسازد و او را از حق باز میدارد.
هرچند بحث و جست و جوی بیشتر دربارهی این بیماری و باز کردن زوایای دیگر آن مورد نیاز است، ولی کوتاه سخن اگر تسویف، کلید کیدهای شیطان برای جلوگیری از عمل خیر و بازگشت دوباره انسان به آغوش پر مهر و محبت ذات اقدس الهی است، و اگر تسویف موجب رکود علمی و عملی و بازداشتن هر مؤمن از تلاش برای به دست آوردن سعادت دنیوی و اخروی است؛ باید به همان اندازه که سرسختترین دشمن خدا و مؤمنان ـ شیطان رجیم ـ بر روی آن سرمایهگذاری میکند، مؤمنان نیز بر دورماندن از وسوسهها و فتنههای آن به این مقوله توجه داشته و ضمن مراقبت خویش در تنویر افکار دیگر مؤمنان تلاش کنند.
قصهی خویش از چه دراز کنیم وقت بیگه شد و فرصت کوتاه([64])
با این امید که از شرّ این بیماری در امان بمانیم و در صورت ابتلا توفیق درمان یابیم.
پینوشت:
[1]. مفاتیح الجنان، وأعنی علی البکاء علی نفسی فقد أفنیت بالتّسویف والإمال عمری.
[2]. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 75، ص 164.
[3]. التحقیق، ج 5 و 6 ، ص 287.
[4]. مثنوی مولوی.
[5] . بحارالانوار، ج 81 ، ص 100.
[6] . نهج البلاغه، فیض الاسلام، ص 1224، حکمت 227.
[7]. همان، ص 1223، حکمت 275.
[8] . مثنوی معنوی مولوی.
[9]. بحارالانوار، ج 41، ص 43.
[10]. دیوان حافظ.
[11]. سفینة البحار، ج 1، ص 129، العجله من الشیطان.
[12]. اصول کافی، ج 1، کتاب ایمان و کفر، باب تعجیل فعل الخیر.
[13]. سعدی، دیوان اشعار.
[14]. بحارالانوار، ج 70، ص 75 و 76 و اصول کافی، ج 2، ص 136.
[15]. بحارالانوار، ج 70، ص 112.
[16]. همان، ج 75، ص 164.
[17]. همان، ج 87 ، ص 208.
[18]. همان، ج 53 ، ص 223.
[19]. مولوی، مثنوی، دفتر سوم.
[20]. پروین اعتصامی، مثنویات، مقطعات، تمثیلات.
[21]. نهج البلاغه، همان، خطبه 230، ص 718.
[22]. بحارالانوار، ج 74، ص 75، حدیث 3.
[23]. سعدی، دیوان اشعار.
[24]. یوسف 12 : 100.
[25]. الحجر 15 : 39.
[26]. محمد محمدی ریشهری، میزان الحکمة، ج 5 ، ص 88 ، حدیث 9391.
[27]. بحارالانوار، ج 88 ، ص 20، حدیث 337.
[28]. دیوان حافظ.
[29]. النحل 16 : 99.
[30]. ابراهیم 14 : 22.
[31]. میزان الحکمة، ج 5، ص 91، حدیث 9401.
[32]. سعدی، مواعظ.
[33]. مولوی، مثنوی معنوی.
[34]. نهج البلاغه، ص 304، خطبه 102.
[35]. دیوان سعدی، قصاید فارسی، ص 663 .
[36]. میزان الحکمة، ج 7، ص 442، حدیث 15487.
[37]. آل عمران 3 : 133.
[38]. المطففین 83 : 26.
[39]. غزلیات حافظ.
[40]. پروین اعتصامی، مثنویات، مقطعات، تمثیلات.
[41]. بحارالانوار، ج 46، ص 65 .
[42]. نهج البلاغه، حکمت 77.
[43]. مفاتیح الجنان، صلوات مخصوص امام موسیبن جعفر7.
[44]. دیوان حافظ.
[45]. بحارالانوار، الجزء الصفر، الکتاب و المؤلف، ص 46.
[46]. میرزا محمد تنکابنی، قصص العلما.
[47]. مرتضی مطهری، آشنایی با علوم اسلامی، ج 3، ص 88 .
[48]. مقدمهی جواهر الکلام، ص 23.
[49]. ناهید طیبی، زندگی بانوی ایرانی.
[50]. پروین اعتصامی، همان.
[51]. نهج البلاغه، فیض الاسلام، ص 602 ، خطبه 182.
[52]. همان، ص 608 ، خطبه 182.
[53]. پروین اعتصامی.
[54]. نهج البلاغه، نامهی 47.
[55]. سعدی، بوستان.
[56]. نهج الفصاحه، ص 20، حدیث 114.
[57]. دیوان حافظ.
[58]. التحقیق، ج 1، ص 136.
[59]. بحارالانوار، ج 70، ص 112، حدیث 109.
[60]. پروین اعتصامی، مثنویات، مقطعات، تمثیلات.
[61]. مفاتیح الجنان، دعای ابوحمزه ثمالی.
[62]. نهج البلاغه، ص 602 ، خطبه 182.
[63]. محمد 47 : 25.
[64] . پروین اعتصامی، مثنویات، مقطعات، تمثیلات.
تسویف بیماری خطرناکی است که اغلب مردم به آن مبتلا هستند.
به صراحت میتوان گفت: این بیماری واگیردار است.
به حدی این بیماری خطرناک و وحشتناک است که ائمه معصومین: برای اعلام خطر و هشدار انسان در برابر آن از واژه ایّاک استفاده کردهاند. این واژه در جایی به کار میرود که خطر جدی و نزدیک باشد؛ درندهای حمله کرده باشد، آتشی شعله کشیده باشد و یا خطری مهلک در حال وقوع باشد.
آنان که با این بیماری به مبارزه برخاستند و آن را علاج نمودند؛ به درجات بالای علمی و عملی رسیدند و آنها که در دامش گرفتار شدند، از هر نوع پیشرفت بیبهره و محروم ماندند.
- ص29
ویژه نامه شمع فروزان
_شمع فروزان
_امر به معروف و نهی از منکر
_سیمای استاد در نگاه یاران
_شهید مطهری در خاطر فرزند
_نگاهی به زن و خانواده در اثار استاد مطهری
_التقاط از نگاه استاد شهید مطهری
_واقعیت صهیونیسم ، در اندیش استاد
_گفت و گو با آقای سلمان حبیبی
_آثار استاد مطهری
_قطره ای از شمع فروزان
- ص102